کوهنوردی و طبیعت گردی

گزارش صعود و گردش ها

کوهنوردی و طبیعت گردی

گزارش صعود و گردش ها

گزارش صعود به قله دماوند-گروه کوهنوردی ایثار

سالها بود که آرزو داشتم به دماوند صعود کنم اما فرصت و همراه مناسبی برای این کار مهیا نمی شد تا اینکه در اوایل تیر 1391 از تصمیم گروه کوهنوردی ایثار برای صعود به دماوند اطلاع پیدا کردم لذا با خوشحالی وصف ناپذیر تصمیم گرفتم تا در این برنامه شرکت نمایم. با رئیس گروه تماس گرفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان هم استقبال کرده و لوازم مورد نیاز و تمرینات لازم برای آمادگی بیشتر را توصیه نمودند. از جمله این تمرینات یک برنامه صعود به قله توچال بود که انجام دادیم و مقرر شد بیست و یکم تیر ماه برای صعود حرکت نماییم.

چهارشنبه، 21 تیرماه ۱۳91 تعداد 16 نفر با کوله و لوازم مورد نیاز در محل مقرر حاضر شدند. بعد از خواندن نماز صبح حدود ساعت 5 از میدان نوبنیاد تهران سوار مینی بوس شده و به سمت شرق حرکت کردیم. از طریق اتوبان بابایی وارد آزاد راه تهران پردیس شده و پس از عبور از بومهن و رودهن حدود ساعت 30/6 دقیقه صبح وارد رینه شدیم. در رینه از جاده اصلی خارج و به سمت شمال شرق حرکت نموده و حدود 5 تا 10 کیلومتر بعد از رینه وارد جاده خاکی شده و به سمت گوسفند سرا حرکت نمودیم و حدود ساعت 7 صبح در گوسفند سرا از مینی بوس پیاده شدیم.

ساعت 7:30 دقیقه بعد از آماده شدن و سپردن برخی از اقلام برای حمل توسط قاطر(کرایه هر کوله 25 هزار تومان) به سمت پناهگاه حرکت کردیم. مسیر بسیار زیبا و سرسبز بود. گل های شقایق در بیشتر مناطق دامنه دماوند وجود داشت. رودخانه ای هم در مسیر جریان داشت اما خبری از چشمه و آب قابل شرب نبود. به قول دوستان از موقعیت بلغاری(جایی کنار رودخانه که گروه سال گذشته خاطره ای در آنجا داشته اند) هم عبور کرده و برای صرف صبحانه توقف کردیم بعد از صرف صبحانه حرکت نمودیم تا اینکه حدود ساعت 30/1 عصر به پناهگاه ر سیدیم.

در پناهگاه جای کافی برای همه گروه وجود نداشت لذا برخی تخت خالی پیدا کردند و برخی هم روی زمین یا در راهرو مستقر شدند. برای تحویل کوله، به محوطه پناهگاه قدیم رفتم و کوله ها و لوازم گروه را تحویل گرفتم. در پناهگاه قدیمی تخت خالی وجود داشت لذا همانجا مستقر شدم.

گروه پس از صرف ناهار جهت هم‌هوایی و تجدید قوا، به استراحت پرداخت. ضمناً ناهار کوکو، نان و چای داشتم که به دلیل حالت تهوع و سردرد نتوانستم بیشتر از یک عدد از آن را بخورم. هوا بسیار سرد بود و من هم تا غروب سردرد داشتم طوری که با خوردن استامینوفن هم تسکین پیدا نمی کرد. حالم زیاد خوب نبود و چیزی هم نمی توانستم بخورم. برای شام از بوفه سوپ خریدم، با اینکه آب خالی بود ولی حالم را تا حدودی بهتر نمود. رئیس گروه جلسه ای تشکیل داد و مقرر شد ساعت 3 صبح حرکت به سمت قله آغاز شود.

ساعت 30/2 شب از خواب بیدار شدم و پس از برداشتن آذوقه (شامل مقداری خرما، مویز و آب و شربت) و لوازم مورد نیاز و خوردن قرص استامینوفن به جلوی ساختمان پناهگاه جدید رفتم. گروههای مختلف در حال حرکت به سمت قله بودند اما از بچه های گروه ما خبری نبود هوا بسیار سرد بود و باد شدیدی می وزید. وارد آسایشگاه شدم همه خواب بودند. حدود نیم ساعت منتظر ماندم ولی خبری نشد تا اینکه یکی از همنوردان از خواب بیدار شد و گفت که برنامه عوض شده و گروه ساعت 4 حرکت خواهد کرد(برای من پیامک زده بودند اما گوشی من خاموش بوده). با توجه به شرایط پیش آمده و سردی هوا توان منتظر ماندن تا ساعت 4 را نداشتم، موضوع را به ایشان گفتم تا رئیس گروه را در جریان قرار دهد و لذا ساعت 20/3 صبح پشت سر گروههای صعود کننده به سمت قله به راه افتادم.

با استفاده از چراغ قوه و در تاریکی مطلق به سمت بالا حرکت می کردم. هوا سرد بود لباس مناسب مانند کاپشن، کلاه و هدبند داشتم ولی دستکش نداشتم و چون چراغ قوه ام دستی بود دستم داشت یخ می زد. مشکل دیگری نداشتم چند تا از گروهها را پشت سر گذاشتم. در سربالایی تند نزدیک آبشار یخی گروههایی که جلوتر از من و در ارتفاع بالاتر در حال حرکت بودند باعث قل خوردن سنگ ها به سمت پایین می شدند. چند مورد صدای سقوط سنگ را شنیدم لذا حدود نیم ساعت پشت یک سنگ بزرگ پناه گرفتم تا گروه از شیب عبور کرد. دوباره به راه افتادم و بدون هیچ استراحت طولانی مدت (بیش از ۵ دقیقه) مسیر را طی کردم. بعد از آبشار یخی تمام گروههای در حال صعود را پشت سر گذاشته بودم. هوا کم کم روشن شد و من با وقفه های کوتاه به صعود ادامه دادم نزدیکی تپه گوگردی کمی استراحت کردم که یکی از کوهنوردان زنجانی به من رسید و بعد از خوش و بش و گرفتن چندتا عکس به صعود ادامه دادیم. با استفاده از ماسک آغشته به لیمو از تپه گوگردی عبور کردم. باد شدیدتر و سوز سرما بیشتر شده بود طوری که دست هایم کبود شده بود. موضوع را به همنورد زنجانی گفتم خوشبختانه ایشان دستکش اضافی همرا داشتند لذا لطف نموده و آنها را به من دادند. امیدم برای صعود مضاعف شده بود لذا به حرکت خود ادامه داده و در ساعت 52/7 دقیقه روز پنجشنبه بیست و دوم تیرماه 1391 به قله 5671 متری دماوند رسیدم. دوست زنجانی چند تا عکس از من گرفت. به دلیل سردی هوا باطری دوربین خالی شد. چند دقیقه ای روی بام ایران ایستاده و به تماشای مناظر اطراف پرداختم.

حدود ساعت 8 حرکت را برای فرود آغاز کردم. با سرعت از تپه گوگردی گذشتم و به سمت پایین سرازیر شدم. حدود منطقه آبشار یخی به گروه رسیدم. وضعیت ادامه مسیر را به ایشان بیان کرده و برایشان آرزوی موفقیت نموده و به سمت پایین به حرکت خود ادامه دادم. کم کم سرم داشت درد می گرفت دوباره قرص خوردم ولی بهتر نشدم مدتی استراحت نموده و دوباره حرکت نمودم تمام مسیر را بدون اسکی شن یا برف پایین آمدم و در ساعت 1 به پناهگاه رسیدم. بعدا مطلع شدم که خوشبختانه تمامی اعضای گروه توانسته بودند در ساعت 25/11 قله را فتح نمایند.

حدود ساعت 3 عصر از پناهگاه به سمت گوسفند سرا حرکت کرده و در ساعت 9 به گوسفند سرا رسیدیم. راننده مینی بوس هندوانه ای خریده و منتظر ما بود بعد از خوردن هندوانه به سمت رینه به راه افتادیم. در یک رستوران شام خورده و راهی تهران شدیم. حدود ساعت یک نصف شب بود که به خانه رسیدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.