گریز از کار، لذت طلبی لجام گسیخته ای است که حد و مرزی نمی شناسد. در بین جوانان تازه به دوران رسیده ایرانی این امر بسیار ملموس است. در جامعه ی کنونی غرب چون اصل لذت حق مسلمی برای عموم انسان ها اعتبار شده است و متناسب با آن نظامات قانونی غرب به گونه ای شکل گرفته که در آن، امکان اقناع آزادانه ی شهوات برای همه ی افراد فراهم باشد. البته علت این را که تمایلی اینچنین بر عموم افراد یک جامعه تسلط می یابد و از آن میان هیچ صدایی به اعتراض برنمی خیزد، و همه، این تمایلات نفسانی را چون حقوقی غیر قابل انکار برای خویش تلقی می کنند، باید در فلسفه ی غرب جست و جو کرد. مسلم است که جوانان ما هم در فضای باز ارتباطات، از فرهنگ و فلسفه غربی تاثیر پذیرفته اند. در مرتبه ی روح شهوت، گرایش های حیوانی بر سایر وجوه و ابعاد وجودی انسانی غلبه می یابند و بشر مصداق اولئک کالانعام بل هم اضل قرار می گیرد. به همین علت است اگر تفکر غالب بشر در مغرب زمین بدین سمت متمایل شده که انسان را در زمره ی حیوانات قلمداد کند، اگر نه، معارف الهی تأکید دارند که رسیدن به انسانیت با گذشت از مراتب حیوانی میسر است نه توقف در آن. بشر اگر می خواهد به انسانیت برسد نمی تواند در مراتب حیوانی وجود خویش توقف داشته باشد، حال آنکه در تفکر غربی بشر ذاتا حیوان است و چون این معنا مورد قبول قرار گیرد، دیگر چه تفاوتی دارد که وجه تمایز انسان از حیوان، نطق باشد یا ابزارسازی یا چیزهای دیگر؟ اگر بشر را اصالتاً حیوان بدانیم لاجرم باید تمامی تبعات این تعریف را نیز بپذیریم. اولین نتیجه ای که از این تعریف برمی آید این است که لذت طلبی خصوصیت اصلی ذات بشر و تنها محرک اوست، و جامعه ی غرب امروز این معنا را به تمامی پذیرفته است. لذت چیست و چرا انسان بدین دام گرفتار می آید؟ در کتاب های علم اخلاق جواب این سؤال به تفصیل آمده است، اما آنچه در این مختصر می توان گفت این است که روح مجرد انسان در این دامگه حادثه که میان حق و باطل قرار دارد به بدنی حیوانی تعلق یافته و البته بین آن روح و این بدن نسبتی طولی برقرار است و این دوگانگی که ما قائل می شویم از باب انتزاع است نه اینکه در واقع امر ثنویتی در کار باشد. لازمه ی بقا و استمرار حیات بشر در کره ی زمین، خوردن و آشامیدن و تولید مثل است و غرایزی که پروردگار متعال در وجود انسان قرار داده همه متضمن همین بقا و استمرار هستند و لذت نیز در این میان همچون علتی مزید عمل می کند و باید گفت لذتی که خداوند در خوردن و آشامیدن و عمل نکاح قرار داده ضامن بقا و استمرار حیات بشر در کره ی زمین است. فطرت انسان رو به سوی کمال دارد و لذت نیز علت و انگیزه ای است که راه به جانب تکامل و تعالی می گشاید و البته از لذت تنها به لذاید مادی نظر نداریم که لذیذترین لذایذ در وصول باطنی انسان به مقام توحید حاصل می آید.
هر جا که پروردگار لذتی نهاده است در همان جا نشانی از کمال وجود دارد؛ البته در صورتی که خود لذت به غایت و آرمان بشر تبدیل نشود، اگر نه، نه تنها نقش تکمیل کنندگی خویش را از کف می دهد، بلکه به غل و زنجیری سنگین مبدل می شود که انسان را به اسفل سافلین و پایین ترین مراتب جهنم می کشاند. بدون شک اگر پروردگار متعال در خوردن و آشامیدن و... لذتی قرار نداده بود، استمرار حیات بشر به خطر می افتاد؛ اما از جانب دیگر، لذت نیز در حالتی ضامن بقای بشر است که از جایگاه استکمالی خویش خارج نشده باشد. اگر لذت مطلق انگاشته شود و به عنوان هدف اعتبار شود، آنگاه نه تنها متضمن حیات نیست بلکه از مسیر اعتدال خارج می شود و خود به وسیله ای در خدمت قطع حیات بشر مبدل می شود. لازم نیست که ما در جست و جوی مصداقی مؤید این مطلب به اعصار باستانی تاریخ مراجعه کنیم و به سراغ قوم لوط برویم؛ جوامع کنونی اروپا و آمریکا مصادیق حاضری هستند. بیماری ایدز(7) یکی از مصادیق صحت این مدعاست که اگر لذت طلبی از جایگاه استکمالی خویش خارج شود نه تنها ضامن حیات نیست که نابودکننده ی آن است: ایالات متحده ی آمریکا موطن اصلی این بیماری است. هرچند که در روسیه هم دیده شده است. بیماری ایدز بیشتر در مردان همجنس باز و سپس معتادین به هروئین دیده می شود.